ياد
ايام[1]
روز وصل دوستداران ياد باد
ياد باد آن روزگاران ياد باد
حافظ
مار و خواخر، جان برار/ اي مادر، خواهر،
برادر عزيزم
م فكر بوردهم ديار / فكر انديشهام به
زادگاهم رفته است
... هرچي امه روي كاغذ روي كتار/ هر چه روي
كاغذ مينگارم يا سخن ميگويم
حفظ هكنينِ نلّين بالاي ديفار / آن را حفظ
كنيد و بالاي ديوار قرار ندهيد
صحبت امروز نيه، صحبت پارو پيرار/ سخن از
امروز نيست سخن از سالهاي گذشته است.
صحبت ارباب و رعيت و پكار[2]
/ سخن از زمان ارباب و رعيت و پاكار است
بچا پلا اتش سرماشه / كتهاي كه با انبر روي
آتش گرم ميشود
زرك[3]
پلا ناني چه مزه داشته / و پلوي زرك نميداني كه
چقدر مزه داشته است
گنم و بينج و خربزه / گندم و برنج و خربزه
ماس و راغن، دازه دازه[4]
/ ماست و روغن كيلو كيلو
غاز و سيكا، كرك، چينكا / غاز و اردك و مرغ
و جوجه
گو و گسن، تشك و ورزا / گاو و گوسفند از گاو
نر جوان تا گاو نر پير
هر چي دارني اربابش / هر چي داري از آن
ارباب است
هر چي كارني اربابش/ و هر چه ميكاري (نيز)
از آن ارباست
.... امشو امه حاجي حسن / امشب حاجي حسن ما
دارنه ش خنه بس و بن
[5]
/ در منزل خود بست و بند دارد
گته لته و پِكارِشِ / از آن كدخدا و پاكار
است
شوار زمي
[6]
برارِش / زمين شوار ( كه غالباً دچار خشكسالي
نميگردد) از آن برادر من
خشكه زمين خربزه باغ/ و زمين خشكي كه به درد
كاشتن خربزه ميخورد تا برنج
مزير بيقرار شِ / سهم مزير بيچاره و
بيقرار است
ارباب بورده يوش يلاق / ارباب به ييلاق يوش
رفته است
پيغوم دنه مشدي چلاق / به مشدي چلاق پيغام
داده است كه
كل هكنيين، زمي رِ / زمينهاي را شخم بزنند
و
لوشك بزنين لتي رِ / قواره هاي زمين را پس
از شخم زدن مسطح سازيد
تيم دكنين تيمجار / «آنگاه» تخم برنج در
خزانه بريزيد
خش بزين كفار/ «ان شاداره» محصول شما بالاي
كفا قرار بگيرد (محصول خوبي دهد)
امسال مثل پارسال بوه / امسال (نيز) مثل
پارسال شده است
خشكي بمو امه لته پامال بوه / خشكي و بيآبي
از راه رسيد و زمينها پايمال شدند
جمجمهخاتون سماكن درد ما را دور كن[7]
/ جمجمه خاتون سما كن درد ما را دوا كن..
.... گودكته خشكه زمي / در زمين خشكيده، گاو
نيز رفته است
او دكته عمو زبي / و عمو ذبيح در آب( دريا)
غرق شده است
لخت و پتي و بيشلوار/ لخت و بدون شلوار
وازيك سر دريو كنار / روي ماسههاي كنار
دريا
چپا پلا نوونه كل پر ببا نوونه / نيم
دانههاي برنج پلو نميشود و ناپدري جاي پدر را
نميگيرد (يعني اميدي نيست)
تسكاكله شوما كيله[8]،
نكن كِلش/ در (كنار تسكا محيله(نهر) و شوماكيله
سرفه نكن
خاص پر دره قد الش[9]/
زيرا ماهيهاي كولي به اندازه دو وجب در آن است (
كه با شنيدن صداي سرفه ار ميكنند)
عمو زبي پنو هكن / عمو ذبيح آبها را به
جنبش درآور
سه به يك درو هكن / سه به يك ماهيها از آن
توست
كلياسر[10]،
شكر كف، جينگاسر/ كياسر، كفشكر و جينگاسر، آبدنگ
سر
اودنگ سر، كاكرونِ ساج محله و بازار سر/ و
محل بازي ساروج محله و بازار سر چه لذتي داشت
رسن كيوك[11]،
تببنهخر[12]،
چش بيتهكا، اسّهلِلو[13]
/ بازيهاي رسن كيوك، تببنه خر و چشم بستنها
ميون تب ده، خيبوردهتِ حَصللو[14]
/ و توپ جمعكن و اما در همين زمان خوك در كنار
خرمنگاه تو كمين كرده است
برار تِشو نشتيني كو، وزير بي نيظر كو/ اي
برادر شبنشيني تو وزير بينيظر تو(نوعي بازي)
درنه، رسن، ارباب، بيمزير كو/ طناب؛
ارباب،بدون مزدور (كارگر)
پنجك شو، كنس و تِ وليك كو / پنجكشو، ازگل
و وليك، شبچره
شبچره و چايي و پشتزيك كو / و چايي و بشته
زيك تو كجا رفتهاند
شونشيني خونشي و كتولي كو/ آواز شبنشينيها
و كتوليها و
نجما خونش اميري و گالشي كو/ نجما و اميري و
چوپانان مجا رفتند
از وقتي آقا دار[15]
بورده / از وقتي كه آقادار رفت (قطع شد)
ايزده اعتبار بورده / اعتبار ايزده هم از
دست رفت
پاييز بوه را دكته ملاخنه / فصل پاييز مكتب
خانهها باز ميشدند
شيخ و ملا بوردنه به خنه، خنه/ شيخ و ملا
خانه به خانه ميرفتند و (مي گفتند)
عمو، دايي، ريكارِ ملا نخواني/ عمو، دايي،
برادر پسرت ملا نميخواهي
ش كِل رِ ورزا نخواني[16]
/ براي شخمزدن زمينها گاو نر تدارك نميبيني
هي صرف ميرو امثله / صرف ميرو امثله مدام و
پيوسته
بخون كنار تش كله/ در كنار اجاق آتش
بخوان...
... سنگ بزون، حوضي كرون / سنگ بزون، محل
شنا و
مردهشورون اسب شورون / شستن مردهها و
اسبها
تمو شتنه، مسككاله، ميون كاله/ تمشك،
زمينهاي مسك ميان كاله برادر
جان من و جان برار قصه، سربسته گمه/ من
(هركدام قصهاي دارند) و من مختصر ميگويم
مه جان دارنه، ناله كنه/ جان من دارد ناله
ميكند
دس بزني مثل انار پاره وونه / اگر دست
بزني مثل انار پاره ميشود
ايزده انگار تش دكته / در ايزده انگار آتش
افتاده است
وشون كلوم آش دكته/ و در اصطبلهايشان خرس
افتاده است
اسپيچ بورده مغزدله/ داخل مغز رفته و گردوها
پوچ هكرده اغوذكله/ را از درون فاسد كرده
است
از وقتي كدخدا بورده/ از وقتي كه كدخدا
برداشته شد
نم دله ايا بورده/ گويا ابيا داخل بوتههاي
تمشك هم رفته است. (خير و بركت رفته است)
دزدي، دغل، زنگيه، رنگ سياه قشنگيه/ دزدي،
نيرنگ زرنگي و رنگ سياه زيبا تلقي گردد. مشكل
ايزده نيه، مشكل هر آباديه/ اين مشكل ايزده نيست
هر آبادي ديگري هم هست. جان وچه، اگر تره بدبوتمه
خار بوتمه/ فرزند عزيز اگر به تو خوب يا بد گفتم
از سر درد دل بيمار بوتمه/ از اعماق دل
بيمار پر دردم بوده است.
م اسب سرچو نزني/ مبادا بر اسب من چوب زني (
بي احترامي كني).
م قبر سر لو نزني/ يا بر سر قبر من لگد زني.
من عاشق ايزده اي مه.../ من عاشق ايزده اي
ها هستم.
|